اولین عروسی که رفتم
مامانم یک عالمه لباس تن من کرد بعد ذوق میکرد و می گفت: می خوایم بریم عروسی پسرم ، عروسی سمانه جووونه !!!
منم فقط نگاش می کردم، عروسی دیگه چیه؟ خوردنیه؟ سمانه جون دیگه کیه؟؟
شب که شد همه چیو فهمیدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی